تخریب «سیدی» بازی باخت – باخت است

ساخت وبلاگ
این روزها در خوی کمتر کسی است که نام «سیدناصر محمدسیدی» را نشنیده باشد.

از اعزام مردم به کربلای معلی گرفته تا ساخت مدرسه و مسجد و ضریح و پرداخت هزینه های درمان و تهیه جهازیه و برپایی جشن های پیوند آسمانی و هزاران کار خیر دیگر که تنها انجام یکی از آن ها، برای معروف شدن یک نفر در شهر کوچکی مانند خوی کافی است.

نام او تقریباً 25 سال پیش به گوش مردم خورد. زمانی که به عنوان معاون فرماندار خوی، زیرساخت های بسیاری را برای توسعه زادگاهش فراهم کرد. بعد از آن هم گفته شد که به شرکت شاهد رفته است و دیگر تقریباً خبری از وی نبود تا این که صبح یک روز جمعه در دعای ندبه امامزاده سیدبهلول شرکت کرد و مداح و روضه خوان هیات عزاداری، در پایان، دعا کرد که انشاءا.. همگی با هم به پابوسی امام حسین(ع) مشرف شویم و همین آرزو کافی بود تا این سیّد بزرگوار درخواست کند درب امامزاده را ببندند و اسم هر کسی را که زیر این سقف قرار دارد، یادداشت کرده و قول داد همه آن ها را با هزینه شخصی خود به زیارت ضریح شش گوشه آن امام مظلوم اعزام نماید.

هر کدام از این افراد، از بدو خروج از امامزاده، ولوله ای در شهر راه انداختند و عده ای هم که از این قافله عقب مانده بودند، این قول را به لافی بزرگ تشبیه کردند اما صبح روز نیمه شعبان سال 1392 همه افراد یاد شده در قالب 4 دستگاه اتوبوس عازم ایلام شده و از مرز مهران وارد خاک عراق شدند و این جا بود که باورشان شد واقعاً دارند کربلایی می شوند!

چه توفیقی والاتر از این؟! محمدسیدی حتی هزینه های اخذ گذرنامه های این افراد را هم پرداخت کرد تا مبادا یک ریال بابت این سفر، متحمل هزینه شوند. او به همراه چند تن از دوستانش، در نجف اشرف و کربلای معلی به این جمع پیوست. یکی از زائران تعریف می کرد: در نجف اشرف بعد از اتمام دعای کمیل، همه دور حاج آقا سیدی حلقه زدند. در این میان،  پیرمردی که فقط نامش را شنیده بود و شناختی از چهره وی نداشت، پرسید: «این مرد کیست که همه دارند با او روبوسی می کنند». وقتی فهیمد او همان حاج آقا سیدی است آن قدر از خود بی خود شد که نفهمیدم چه جوری خودش را به حاجی رساند و چنان او را در آغوش گرفته و با عطش و ولعی سر و گردنش را می بوئید که ناخودآگاه همه کنار رفته و نظاره گر این صحنه شدند. گریه امان نمی داد که آن پیرمرد به وضوح بگوید: حاج آقا! کاش می دانستی که چقدر آرزو می کردم در طول زندگی ام فقط یک بار زائر کربلا شوم و تو در این اواخر عمرم، تنها آرزوی مرا برآورده کردی و سپس با اشک شوقی که می ریخت شروع کرد به شکرگزاری خداوند و دعا برای حاجی ...

چند هفته ای از بازگشت زائران حرمین شریفین نگذشته بود که بار دیگر نام «سیدناصر محمدسیدی» با راه اندازی موسسه ای خیریه با عنوان «عترت بوتراب» در شهر پیچید. موسسه ای که با هدف کمک به تامین نیازهای اساسی و رفع تنگناها و مشکلات مختلف ایتام کشور در خوی شکل گرفت و پس از حمایت از کل ایتام این شهرستان، دامنه آن به سایر شهرهای آذربایجان غربی و سپس از استان های ایلام، کرمانشاه، چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد فراتر رفت و اکنون این موسسه بیش از 2 سال است که با بهره گیری از امکانات بالقوه و بالفعل نیروهای افتخاری مردمی و جلب مشارکت های سایر مؤسسات و نهادهای خیریه، در چارچوب مصالح و قوانین و اساسنامه مصوب خود به انجام فعالیت های مختلف در زمینه های آموزشی، اجتماعی، فرهنگی، سلامت، حمایتی، تبلیغاتی و اعطای وام قرض الحسنه به ایتام تحت پوشش می پردازد.

کل ایتام تحت پوشش این موسسه که تعداد آن تا به امروز از مرز 5150 نفر فراتر رفته است از طرف کمیته های امداد و یا بهزیستی سراسر کشور معرفی شده و همه آن ها از فقر مالی رنج برده و یا در عسر و حرج به سر می برند.

همه این ها نشان می دهد، حاج آقا محمدسیدی که خود در کودکی طعم فقر و نداری را چشیده و اکنون از مکنت مالی برخوردار شده و همراه با خانواده محترم خود در دبی اقامت دارد، مردم مستمند نه تنها زادگاه، که کشورش را فراموش نکرده است و خود را مکلف می داند به عنوان تنها خیّر و بانی اصلی این موسسه، علاوه بر پرداخت ماهیانه 50 هزار تومان مستمری به حساب هر کدام از این ایتام، در هر فرصتی که به دست می آورد در دفتر موسسه حضور یافته و در کنار جمعی از اعضای هیات مدیره، به منزل مسکونی و محل زندگی ایتامی که آن ها فرزندان خود می نامد، سرزده و از نزدیک در جریان مشکلات معیشتی، تحصیلی، درمانی و مسکن آن ها قرار گرفته و اقدامات لازم را برای رفع آن ها انجام دهد.

او در یکی از جلسات هیات مدیره گفته است: همان گونه که آرزو می کنم دخترانم هیچ کمبودی را در زندگی احساس نکنند، دوست دارم این فرزندانم هم در بهترین مدارس و دانشگاه های معتبر تحصیل کرده و حتی اگر لازم باشد، حاضرم هزینه های ثبت نام در بهترین دانشگاه های خارج از کشور را پرداخت کنم تا مبادا فوت پدر به مانعی برای پیشرفت آن ها تبدیل شود.

فکر و دل این مرد آن قدر وسیع و گسترده است که در کنار تمام مشغله های کاری، با خودش حساب و کتاب می کند: «نکند یک روزی من نباشم و مستمری فرزندانم قطع شود؟!» از این رو مدام به این در و آن در می زند که یک روزی در یک جایی یک سرمایه گذاری کلانی را انجام دهد و کل درآمدهای آن را وقف موسسه خیریه عترت بوتراب کند.

 محمدسیدی مدرسه 15 کلاسه تمام هوشمندی را هم در محله قاضی خوی، منطقه ای که خود در آن جا متولد و نشو نمو یافته، با صرف 3 و نیم میلیارد تومان هزینه احداث کرده که در کل کشور بی نظیر می باشد و تجدید بنای مدرسه دخترانه صدیقه کبری در میدان شیخ نوایی را هم به صورت مجتمع آموزشی و فرهنگی در دستور کار دارد و چون قبلاً ثابت کرده است که یا انجام کاری را قبول نمی کند و یا آن را به بهترین شکل ممکن انجام می دهد، مطمئناً این مجتمع هم در کل کشور نظیر نخواهد داشت.

او به لحاظ شغلی که دارد، مدام به کشورهای مختلف سفر می کند و تقریباً تمام سفرهایش را هم از طریق هوایی انجام می دهد. به همین خاطر به نیکی، تاثیر وجود فرودگاه در توسعه یک شهر را، بیش از هر کس دیگری می داند و شاید هم از این روست که بنا به مراودات و ارتباطاتی که با شرکت هواپیمایی قشم ایر دارد، تصمیم گرفت با مشارکت شورای اسلامی شهر و شهرداری خوی، هزینه های چارتر پروازهای سه روز در هفته تهران ـ خوی ـ تهران را از فرودگاه های امام خمینی(ره) خوی و مهرآباد، از جیب خود پرداخت نماید.  

خدمات محمدسیدی به زادگاهش تمام شدنی نیست. مثلاً او، پارسال بود که تصمیم گرفت مصلای نماز جمعه همراه با محل مدرسه نمونه شهید مدرس، پارک فعلی بانوان و بخشی از زمین های چسبیده به آن را به مسجدی بزرگ با فضای باز و سرسبز با معماری کم نظیر و بسیار دلچسبی تبدیل کند؛ به این منظور جمعی از متولیان امر را با هزینه شخصی خود به کشورهای ترکیه و مالزی برد تا مساجد باعظمت و مثال زدنی این دو کشور بزرگ اسلامی را از نزدیک مشاهده کرده و به انتخاب آن ها، نمونه مشابهی را، با میلیاردها ریال هزینه شخصی، در دارالمومنین خوی احداث کند؛ اما تنگ نظری تعدادی از مسئولان و تخریب و شایعه پراکنی برخی افراد معلوم الحال، مانع عملیاتی شدن این پروژه شد!

او وقتی متوجه شد صاحبان و متولیان اماکن و زمین های مزبور، با این شایعات و دروغ پردازی ها، دیگر عزمی برای تحقق این پروژه ندارند، چندین هکتار از اراضی بلندی های منطقه امیربیگ را از مالکان خصوصی خریداری کرد تا یک منطقه نمونه تفریحی و گردشگری را در زمین های خودش ایجاد کرده و فکر بکر خود را در قالب این مجموعه پیاده نماید و شاید با این اقدام، نام دارالصفا همواره در سراسر کشور طنین انداز می شد که باز آن عده قلیل، سربرآورده و انگ کوه خواری را به کار بردند تا توسعه و آبادانی این شهر عقب نگه داشته شده، باز هم عقب بیفتد، اما محبوبیت فردی که پشت این قضایاست، به خطر نیفتد! جالب این که به غیر از امام جمعه محترم، هیچ مسئول و صاحب منصب و مسندی در این شهر پیدا نشد که به دفاع از سرمایه گذاری های شخصی و اقدامات خیرخواهانه و نیکوکارانه این فرد خیّر و سرمایه دار برآید!

این همه، پایان ماجرا نیست! حالا محبوبیت، ثروت و به طور کلی وجود این مرد، متاسفانه، به خطری بزرگ برای یک افرادی تبدیل شده و آرامش و خواب ایشان را طوری آشفته ساخته که از فرصت های مناسب استفاده کرده و به تخریب و کوبیدن او می پردازند. غافل از این که بزرگ شدن این مرد، به بزرگ شدن خوی و خویی منجر می شود و هر چند به نظر می رسد حاج آقاسیدی فقط به رضایت خداوند و دعاهای مردم محروم شهرش دل خوش کرده است، اما اگر خدای نکرده، دل او از نکته ای ظریف و کلامی سخیف آزرده شده و از این نامردمی ها رنجیده خاطر شود، این بار، بار و بندیلش را طوری جمع خواهد کرد که نه 25 سال، بلکه برای همیشه به زادگاه خود پشت کرده و نهایتاً، هم شهر خوی ضرر خواهد کرد، هم آن هایی که به خاطر سه من قند و دو خرما، برایش پاپوش دوختند و هم آیندگان و فرزندان همان هایی که به خاطر به خطر نیفتادن صندلی هایی که دو دستی به آن ها چسبیده اند، به حمایت از او برنخاستند و حقیقت امر را برای مردم فاش نکردند.

از دست ما فقط گفتن و نوشتن و متذکر شدن بر می آید. باقی قضایا با بزرگان.

+ نوشته شده توسط اکبر محبی در سه شنبه دوم خرداد ۱۳۹۶ و ساعت 21:34 |
اخبار خوی...
ما را در سایت اخبار خوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khabarkhoya بازدید : 109 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 10:02